سایت های آموزشی پر از مقاله، یادداشت وبلاگ، هم اندیشی اینترنتی و مصاحبه درباره کلاس یادگیری و همچنین یادگیری معکوس است. بسیاری از معلمان سوال میپرسند که، کلاس معکوس چیست؟ در پاسخ باید بگوییم کلاس معکوس گام اول از الگوی یادگیری معکوس است و الگوی یادگیری معکوس یکی از ابزارهای نوین آموزشی به شمار میرود.
کلاس معکوس اولین بار توسط میلیسا نچکینا(متولد اوکراین کنونی) در سال 1984 در اتحاد جماهیر شوروی مطرح شد و سپس طی تغییر و تحولات زیاد تاکنون به یک الگوی پیشرفته به نام الگوی یادگیری معکوس رسیده است.
در این مقاله با نگاه به کتاب Flipped Learning نوشته جان برگمن و آرون سمز و ترجمه دکتر محمد عطاران نوشته شده است. جان برگمن و آرون سمز که هر دو معلم هستند و با ابداع کلاس معکوس 101 در موضوع الگوی معکوس، سعی در اجرای روش های مختلف یادگیری معکوس داشتند از زبان ایشان مطرح میشود.
از نگاه “برگمن و سمز” آن چیزی که به نام کلاس معکوس متداول شده است، تنها شکلی ابتدایی از الگوی یادگیری معکوس است.
تعریف کلاس معکوس
تعریف متعارف و شناخته شده کلاس معکوس این است که دانش آموزان فیلم های آموزشی را در خانه می بینند و تکالیف معمولی خود (کار برگ، حل مجموعه سؤالات، تمرینات آخر هر فصل را در کلاس انجام میدهند. برگمن و سمز این نسخه را کلاس معکوس ۱۰۱ مینامند. این نقطه شروع است اما هدف یا محل درنگ نیست. خروج آموزش مستقیم از فضای یادگیری گروهی و ورود آن به فضای یادگیری فردی موقعیتی ممتاز برای شروع کار است اما خودش به تنهایی مقصد نیست.
در اولین کتاب برگمن و سمز – کلاستان را معکوس کنید – درباره اولین سالی نوشته اند که کلاسشان را با استفاده از کلاس معکوس ۱۰۱ وارونه کردند. آن سال بر تولید فیلم های باکیفیت برای دانش آموزان، تأکید داشتند. هرچند، یک سالی که پیش رفت، متوجه شدند می توانند از عوامل کلاس معکوس استفاده کنند و دانش آموزان را به مرحله مهارت بالاتر برسانند.
بنابراین از کلاس معکوس ۱۰۱ گذر کردند و الگوی یادگیری تسلط یاب را بسط و توسعه دادند. حتی آنهم نقطه پایان نبود و گامی به پیش، به سوی یادگیری معکوس برداشتند. اما دقیقا یادگیری معکوس چیست؟ برگمن و سمز تعریفی را که شبکه یادگیری معکوس از رمزی میوزلم * اقتباس کرده است، را قبول دارند.
«یادگیری معکوس رویکردی آموزشی است که در آن آموزش مستقیم از فضای آموزش گروهی به فضای آموزش شخصی منتقل می شود و درنتیجه فضای گروهی تبدیل به محیط آموزشی پویا و تعاملی می گردد، فضایی که معلم دانش آموزان را برای به کار بردن مفاهیم و تعامل خلاقانه با موضوع آموزشی، راهنمایی می کند.»
مفروض اساسی این است که آموزش مستقیم که اغلب به عنوان سخنرانی از آن یاد میشود (هرچند که لزوما یکسان نیست) در گروه های بزرگ کارایی ندارد. در یادگیری معکوس، معمولا – اما نه منحصراآموزش مستقیم به صورت فردی از طریق فیلمهایی که معلم ساخته است، ارائه می شود؛ بنابراین تغییر زمان- در نحوه ارائه آموزش- فرصتی برای آموزش چهره به چهره و تجارب یادگیری معنیدارتر و غنی تر دانش آموزان ایجاد می کند.
اگر معلمی از روش آموزش مستقیم در کلاس استفاده نمی کند، پس به جای آن چه کاری انجام میدهد؟ جواب این سؤال را در پاسخ به این سؤال در می یابید.
بهترین استفاده از زمان رو در رویی چهره به چهره با دانش آموزان چیست؟ آموزش فردی، بنیاد یادگیری معکوس است. در خصوص یادگیری دانش آموز محور روشها و شیوه های متفاوت زیادی وجود دارد- آموزش تمایزیافته، آموزش پروژه – مسئله محور”، مطالعه پژوهش محور و موارد دیگر. زمانی که این روشها با یادگیری معکوس ترکیب می شوند، راهی برای اجرای این شیوه ها پیدا می شود. یادگیری معکوس اساسا یادگیرنده محور است.
یادگیری معکوس مجموعه فرایندها نیست. یادگیری معکوس حالات متفاوتی از یک الگوست. هیچ راهبرد واحدی برای همه کلاس ها، همه معلمان و همه دانش آموزان وجود ندارد. با وجود اینکه یادگیری معکوس با سبک یادگیری روش ها و شرایط شما سازگار است، هر معلمی می تواند یادگیری معکوس را برای دانش آموزانش تعریف کند. همچنین یادگیری معکوس معلمان را با نقاط قوت فردی خود به عنوان مربی و معلم آشنا می کند. با این حال، همه محیطهای یادگیری معکوس موفق، واجد پارهای مؤلفه های اساسی اند.
مؤلفه های محیط یادگیری معکوس موفق
برگمن و سمز میگویند:
هنگامی که ما با بسیاری از معلمان در تعامل بودیم، متوجه برخی دلایل کلیدی موفقیت آنها در یادگیری معکوس، شدیم. این دلایل به شرح زیرند:
همکاری
استقرار یادگیری معکوس به تنهایی بسیار دشوار است. زمانی که ما کلاسمان را معکوس کردیم، اتاقهایمان در کنار یکدیگر قرار داشت. همزمان که ما در حال طراحی نسخه یادگیری معکوس خود بودیم، مرتب باهم در مورد چگونگی بهبود شیوه تدریس یا تغییر آن، صحبت می کردیم.
هیچ یک از ما نمی توانستیم این کار را به تنهایی انجام دهیم. همچنان که بقیه نیز دریافته اند، اغلب معلمان موفق در یادگیری معکوس این کار را به صورت گروهی انجام داده اند. یک نمونه عالی از آن، همکاری “اندرو توماسن و شری موریس” معلمهای زبان انگلیسی است. اندرو در کارولینای شمالی و شری در کالیفرنیا تدریس می کنند.
“اندرو و شری” هنگامی که در اجلاس مجازی کلاس معکوس در سال ۲۰۱۲ شرکت کرده بودند باهم آشنا و متوجه شباهت فلسفه آموزشی شان شدند و همکاری باهم را آغاز کردند. با اینکه در منطقه جداگانه ای تدریس می کنند در حال حاضر باهم ویدیوهای آموزشی می سازند. موفقیت این دو در مرحله اول ناشی از این است که به خوبی با یکدیگر ارتباط برقرار کرده اند.
یادگیری دانش آموز محور
کلاس ها، اغلب معلم محورند. معلم با ایستادن و ارائه مجموعه ای از اطلاعات به دانش آموزان درس می دهد. حتی اگر این مرحله به خوبی انجام شده باشد، هنوز دانش آموزانی هستند که در فرایند یادگیری درگیر نشده اند.
زمانی که معلم از مقابل کلاس به عنوان ارائه دهنده اطلاعات کنار می رود و تسهیلگر آموزشی میشود، کلاس به یک مرکز یادگیری تبدیل می شود؛ مکانی که تأکید آن بر دانش آموزان است و این ویژگی یادگیری معکوس است که کلاس را دانشآموز محور میکند.
فضای آموزشی بهینه
طراحی فضای کلاس های درس وابسته به معلم و ارائه دهنده محتواست. بیست سال پیش این به معنای تمرکز کلاس بر تخته سیاه و میز معلم بود. با تغییر فناوری، تخته سیاه به تخته سفید تبدیل شد. صفحههای نمایشگر و فراتاب ها(پروژکتورها) جایگزین تخته سفید شدند و برخی از مدرسهها برای تختههای سفید تعاملی هزینههای زیادی کردند. متأسفانه این تغییرات، تنها اندکی کلاسهای معلم محور را پویاتر کرد. معلم همچنان مرکز توجه کلاس بود و دانش آموزان هم منفعلانه برای دریافت محتوا در ردیفهای شسته و رفته و قشنگ، روی نیمکتها، نشسته بودند.
زمانی که معلمان کلاسهای معکوس را اجرا می کنند، متوجه می شوند که دیگر محتوای درسی را برای همه دانش آموزان در یک زمان و به طور مداوم ارائه نمی دهند، لذا بسیاری از آنها ساختار فیزیکی کلاس را هم تغییر می دهند. گاهی اوقات به خاطر نگهداری از مبلمان،میز و صندلی مدرسه ها این کار ممکن نیست. بعضی از معلمان مجبور می شوند تا کلاس ها را با دیگر مربیانی که نمی خواهند فضای کلاس را تغییر دهند، به اشتراک گذارند. اما معلمانی که برای تغییر محیط کلاس انعطاف دارند، فضای کلاس را خلاقانه متحول می کنند.
از آنجا که تنها یک راه برای معکوس کردن کلاس وجود ندارد، یک راه هم برای تغییر فضای کلاس برای دانش آموزان وجود ندارد، اما یکسری اصول عمومی هستند که آنها را با تاکید بیشتری مطرح می کنیم:
اصول معکوس کردن کلاس
ایجاد فضاهای همکاری
جوهر یادگیری معکوس، تلاشی همیارانه است و ما مربیان را تشویق می کنیم که چیدمان مبلمان کلاس را طوری تنظیم کنند که حس همکاری را تشویق کند.
ایجاد فضای فردی
همه فعالیتها در گروه انجام نمی شود. در کلاس باید فضایی هم وجود داشته باشد که دانش آموزان بتوانند به صورت فردی با کمترین حواس پرتی فعالیت کلاسی را انجام دهند. اغلب این کار در کلاسی که صرفا بر پایه مشارکت طراحی شده باشد، سخت است. یکی از راههای ممکن این است که برای دانش آموزان گوشی هایی که مانع از شنیدن سروصدا میشود تهیه کرد و در اختیار آنها قرارداد.
تأکید بر دانش آموز محوری
کلاس دانش آموز محور شده است، در نتیجه کانون چیدمان و اجرا و حضور در اتاق نباید معلم باشد. ما معلمانی را می شناسیم که حتی خودشان را از میز معلم در کلاس رها کرده اند. به نحوی که در کل کلاس سرپا ایستاده اند و با دانش آموزان خود فعالیت انجام می دهند.
تأکید بر یادگیری، نه بر تدریس
بازآرایی اتاق باید بر یادگیری و نه بر تدریس- تأکید داشته باشد. اغلب مدارس آموزش مستقیم را در اولویت قرار می دهند و چیدمان کلاس را بر همین اساس تنظیم می کنند. استدلال ما این است که یادگیری باید اولویت نخست باشد بنابراین فضای آموزشی نیز باید این ترجیح و تقدم را بازنمایی کند.
چیدمان کلاس درس در تصویر بالا را مشاهده کنید. با توجه به محدودیت ها در ابزار کلاس درس، ساختار از محور بودن معلم دور شده و به دانش آموزی محوری نزدیک شده است.
زمان کافی برای پیاده سازی یادگیری معکوس
برای پیاده سازی کامل راهبردی آموزشی زمان قابل توجهی نیاز است و یادگیری معکوس از این قاعده مستثنی نیست. نقطه عطف یادگیری موقعی است که معلم ها نه تنها در نحوه اداره کلاس و فناوریها تجدیدنظر کنند بلکه روشهای پیاده سازی جدید را نیز فراگیرند.
برگمن و سمز میگویند: “در سال ۲۰۱۰، ما این شانس را داشتیم که به ۶ مدرسه در منطقه داکوتای جنوبی برای اجرای یک نظام یادگیری تسلط یاب کمک کنیم.
آنها برای استفاده از عناصر مدل نظام یادگیری معکوس در حال برنامه ریزی بودند. این منطقه برای توسعه این برنامه اقدام کرده بود و کمک مالی دولتی دریافت کرده بودند. مدیران برنامه متوجه شدند که عامل محدود کننده اجرای برنامه، زمان است. بنابراین پشتیبانی مالی را طوری طراحی کردند که به معلم ها درآمد بیشتری برای اضافه کاری شان پرداخت شود، به نحوی که معلمان اهداف آموزشی و ضروری یادگیری معکوس را در برنامه ریزی درسی ایجاد کنند و گسترش دهند.
تشویق معلمان با این شیوه، نتایج فوق العاده ای داشت. ما توصیه می کنیم که مدرسه ها و ناحیههای آموزش و پرورش درباره پرداخت اضافه کار معلمان برای اجرای یادگیری معکوس بیندیشند.”
شاید با وجود نوع پرداختها و حمایتها در مراکز و مدارس دولتی این امکان وجود نداشته باشد تا یادگیری معکوس و راه اندازی کلاس درس معکوس در ایران شکل گیرد، اما مدارس خصوصی و مدارس هیئت امنایی این امکان را به راحتی در اختیار دارند.
پشتیبانی از طرف مدیران
معکوس کردن یک کلاس، یا فقط یک درس، راه متفاوتی در تدریس است. لازم است تا مدیران از معلمان خود که راه تغییر و نوآوری را باز می کنند، حمایت کنند. مهم ترین تغییرات زمانی اتفاق افتاده اند که مدیریت مدرسه در سطح منطقه یا مدرسه – مفهوم کلاس معکوس را پذیرفته اند. این مدیران امکان توسعه حرفه ای و تأمین منابع را فراهم کردند و به خاطر دانش آموزان، پیگیر تغییر در مدرسه بوده اند.
پشتیبانی مسئولین فناوری اطلاعات
یکی از مهم ترین سوالات مدارس و معلمان این است که فیلم هایمان را کجا قرار دهیم؟ به نظر ما تنها یک جواب درست برای این سؤال وجود ندارد. مدرسه های مختلف راههای متفاوتی برای دسترسی دانش آموزان به فیلم ها دارند. اما برای دسترسی کافی و مؤثر، مسئول فناوری اطلاعات مدرسه باید از یادگیری معکوس پشتیبانی کند. بهترین کار این است که کارشناسان فناوری اطلاعات سایتها، نرم افزارها یا برنامه ساده ای را برای معلمها معرفی یا طراحی کنند تا ساختن، ارسال و اشتراک فیلم ها و سایر اهداف آموزشی از طریق معلم به دانش آموز آسان شود.
در این مسیر با توجه به کرونا و تغییر سازوکارهای آموزشی کشور زیرساخت هایی مانند شاد، نرم افزارهای آموزشی، گوگل و … بوجود آمده که می تواند به معلمان کمک زیادی کند.
تأمل فکورانه
به طور کلی معلمانی که از یادگیری معکوس؛ مؤثرتر استفاده می کنند، عمیق تر فکر می کنند و درباره عملکرد آموزشی شان بیشتر می اندیشند. آنها دائم به دنبال راه های ارتقای مهارتهای خویشند. آنها میدانند که تنها یک راه برای معکوس کردن کلاس وجود ندارد. لذا شیوه آموزشی شان را، پیوسته اصلاح می کنند، تا نیازهای آموزشی دانش آموزان را برآورده کنند. این معلمان تمام جنبه های کلاس های درس خود را ارزیابی می کنند تا از تأثیر این شیوه، در تحقق اهداف آموزشی مطمئن شوند. این فرایند فراشناختی در نهایت به سود همه دانش آموزان است.
یکی از معلمانی که در اجلاس پیشین کلاس معکوس شرکت کرده بود در مدرسه خود الگوی کلاس معکوس برگمن – سمز را اجرا کرده و شکست خورده بود. او در مورد علت این شکست به این نتیجه رسید که به جای تقلید از الگوی برگمن و سمز، باید الگوی آموزشی خود را بر اساس موقعیت خاص خودش، بنا می کرد. زمانی که این کار را انجام داد، موفقیت بزرگی را تجربه کرد.
مسیرهای بیشمار یادگیری معکوس
برگمن و سمز میگویند: مربیان مشتاق و علاقه مند فراوانی را در سرتاسر جهان ملاقات کرده ایم که مانند ما از یادگیری معکوس ۱۰۱ عبور کرده اند. معمولا آنها بین یک تا دو سال از تدریس را صرف کلاس معکوس ۱۰۱ کرده اند و دریافته اند که کلاس معکوس فقط یک دروازه به سوی یادگیری معکوس است. همه معلمان، مثل ما جذب الگوی نظام یادگیری معکوس شدند.
بعضی ها از کلاس معکوس ۱۰۱ مستقیما وارد یادگیری معکوس شدند. ما می خواهیم خوانندگان را تشویق کنیم تا از کلاس معکوس ۱۰۱ گذر کنند و برای دانش آموزان، تجربه های یادگیری عمیق تر و بیشتر را فراهم آورند.
مثلا جاستینا کالینوسکا معلم ریاضی پایه هفتم، در مدرسه جوزف سیرز ایالت ایلینویز” است. در اولین سال کلاس معکوس ۱۰۱، تمرکز وی بر ساخت فیلم های آموزشی بود. در بهار همان سال، او شانس شرکت در اجلاس شورای ملی معلمان ریاضی در فیلادلفیا را داشت. همان جا جاستینا در برنامه معرفی روش های بهتر برای درگیر کردن دانش آموزان با ریاضی، شرکت کرد. او دریافت که هسته اصلی آموزش خوب ریاضی، به خاطر سپردن حل کامل معادلات ریاضی نیست، بلکه دانش آموزان باید بتوانند ریاضیوار فکر کنند. با این بینش، او با انرژی برگشت و راهکارهای آموزشی عمیق تری را اجرا کرد.
جاستینا یادگیرنده سریعی بود و به یک سال تمام نیاز نداشت. او زمان ارزشمند کلاس را با شیوه کلاس معکوس ۱۰۱ بازیابی کرده بود، او از آن الگوی آموزشی در طول یک دوره یکساله عبور کرد.در مقالات بعدی در مورد روش یادگیری معکوس، در مورد چند معلم و نحوه گذار آنها از کلاس معکوس به کلاس هایی با یادگیری عمیق تر می خوانید.
تحول تدریجی در مقابل تغییر انقلابی
ممکن است بعضی معلم ها از خود بپرسند: چرا موضوع این مقاله دگرگونی از بالا به پایین در آموزش نیست؟ شاید درک تفاوت یک دگرگونی شدید با یک تغییر بنیادین به فهم این سؤال، کمک کند. در یک برنامه گسترده رادیویی صنفی، مجری در مورد همین موضوع با مهمان برنامه، مصاحبه می کرد. مهمان برنامه بعضی از نکات درباره ماهیت انقلاب را مشخص کرد.
- انقلاب، تحول از بیرون به درون است.
- هدف انقلاب، رأس حکومت است.
- عموما انقلاب ها، رهبر یک نهاد یا کشور را جایگزین می کنند.
- زمانی که انقلابی رخ میدهد، تغییرات از بالا به پایین است.
سپس مهمان برنامه، به مقایسه تغییر انقلابی با تغییر اصلاحی و بنیادی پرداخت. در تغییر بنیادی:
- تغییر از درون به بیرون اتفاق می افتد.
- تغییر به سرعت از فردی که تغییریافته، به دیگران تسری می یابد.
- تغییر بنیادی به صورت ضربدری رخ می دهند. به این معنی که هر فردی تغییر می کند، آن چیزی را که یاد گرفته است با دیگرانی که خود به یک عامل تغییر تبدیل شده اند، به اشتراک می گذارد.
- تغییر از پایین به بالا اتفاق می افتد.
و در نهایت، مهمان برنامه استدلال کرد که تغییر بنیادی در مقایسه با یک دگرگونی شدید، الگوی بهتری است. مراد ما آن نیست که تمام دگرگونی های شدید بد بوده اند. تغییرات بنیادی الگوی بهتر با پایداری بیشتر است.
طبق تجربه ما، بسیاری از ایده های تغییر در دنیای اموزش یک انقلاب از بالا به پایین بوده است که اغلب نظر معلمان درباره تغییر در مدرسه را به حساب نیاورده است. تعجب ندارد که این دگرگونیها شدید تغییرات کوچکی را در کلاس ایجاد کرده اند. ابتکارات اموزشی می آیند و می روند، به خاطر استقبال محدود معلمان، شیوه های آموزشی قوی با پس زمینه تحقیقات خشک و انعطاف ناپذیی نتوانستند به صورت وسیع، مدارس را بهبود ببخشند.
باید اعتراف کنیم که این تغییرات را در طول فعالیت حرفه ای خود دیده ایم و مانند بقیه همکارانمان به این تغییرات عکس العمل نشان دادیم. به راحتی چیزی که برایمان دیکته شد را نادیده گرفتیم و درهای کلاس خود را بر روی آن بستیم و آن کاری را که فکر می کردیم برای دانش آموزان و کلاسمان بهتر است، انجام دادیم.
غالب اوقات با ظاهرسازی، تمام برگه های موردنیاز مدیرانمان را پر می کردیم و با خوشحالی به اتاقهایمان برمی گشتیم تا مثل همیشه کارهای موردنظر خودمان را انجام دهیم.
ممکن است به نظر برسد که یادگیری معکوس آخرین مد فرهنگی روز است و تا موقعی که چیز دیگری توجه جامعه آموزشی را به خود جلب کند، رواج دارد. اما، ما بر این باوریم که به خاطر تغییرات بنیادی که یادگیری معکوس ایجاد می کند، این روش، پایدار می ماند.
یادگیری معکوس با سرعت در حال گسترش در سرتاسر جهان است، معلمان زیادی در حال پذیرش این الگو هستند. یادگیری معکوس، جنبشی مردمی است، نه یک روش از بالا به پایین برای تغییر و به نظر میرسد ماهیت مردمی این تغییر را معلمان بازتاب می دهند.
معلمان بیش از حد در سیطره برنامه های بالندگی و رشد حرفه ای قرار گرفته اند؛ برنامه هایی که ربطی به عملکرد آموزشی روزانه آنها ندارد. معلمان بیش از حد آموزش هایی دیده اند که با رشته های آنها هیچ تناسبی ندارد. یادگیری معکوس نظام پیشرفت حرفه ای است که خود معلمان آن را انتخاب کرده اند.
الگوی کلاس معکوسی را که ما در سال ۲۰۰۷ پیشگام آن بودیم- در نظر بگیرید. ما هر دو معلم بودیم و سعی می کردیم آن چیزی را عمل کنیم که برای دانش آموزانمان بهتر بود. یادگیری معکوس ایدهای نبود که ما از یک کتاب یا یک مقاله گرفته باشیم.
همین طور که این راه را طی می کردیم، با سرعت موفقیت ها و شکست هایمان را با دیگران به اشتراک می گذاشتیم، زمانی که بقیه معلم ها هم به این شیوه علاقه مند شدند، کارگاه های آموزشی برگزار کردیم و دیگران را آموزش دادیم. نتیجه آن شد که معلمان بیشتری کلاس هایشان را معکوس کنند و متقابلا این شیوه را به معلمان دیگر آموزش دهند.
زیبایی این کار این است که ما انجمن در حال توسعه ای از معلمان یادگیری معکوس داریم که ایده هایشان را برای اصلاح، با دیگران به اشتراک می گذارند. ما به تنهایی و جدا از بقیه افراد انجمن، عمل نمی کنیم و شعار نمیدهیم. بقیه معلمان برای اصلاح روش هایمان به ما کمک کردند و این ایده منتشر شد. اکنون الگوی یادگیری معکوس در حال تکامل است و ذهن های بیشتری را درگیر می کند.